آنا پارسیان آنا پارسیان ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

آنا کوچولوی مامانی

سفر شمال 90.6.26

امروز تصمیم گرفتیم با مامانی بریم بیرون پیاده یه دوری بزنیم واسه همین به خاله راحله زنگ زدیم تا اونم بیاد خیابونی که رفته بودیم پر از بوتیک های قشنگ بود و واسه شما تازگی داشت خیلی خوشت اومد ضمن اینکه مثل همیشه نه دست من رو میگرفتی نه مامانی و نه خاله ، کلی ما رو دنبال خودت کشوندی .                                                                                                   &...
3 مهر 1390

سفر شمال 90.6.25

  امروز جمعه ست و دربی پرسپولیس و استقلاله و ما هم که طرفدار سرخپوشان همیشه قهرمان هستیم خودمونو برای این مسابقه آماده کردیم از صبح دایی حسن اولتیماتوم داده که هر کاری دارین انجام بدین که از ساعت 3 به بعد من جایی شما رو نمیبرم.واسه همین رفتیم بیرون تا یه دوری بزنیم . آنا خانمی قبل از رفتن به بیرون چی بگم از شیطونیهای این دخملی     بعداز ناهار آماده شدیم تا ساعت 6:30 بازی رو ببینیم خدا خدا میکردیم که پرسپولیس ببره مامانی هم گفت من نذر صلوات کردم . بازی که شروع شد شماهم داشتی ما رو نگاه میکردی شاید به خودت میگفتی اینا چرا زل زدن به تلویزیون و هیچ کار نمیکنن اما با خوردن گل اول و داد و فریا...
3 مهر 1390

سفرنامه شمال آنا خانمی 90.6.24

امروز ٩٠.٦.٢٤ بخاطر اینکه ٨:٣٠ بلیط داشتیم باید زود از خواب بیدار میشدیم به سختی شما رو از خواب بیدار کردم و لباساتو پوشوندم نمیدونم دخملی مدرسه چه جوری میخوای بری وای خدا به داد مامان برسه خوش خواب من بیدار شو دیگه گلم میخوایم بریم رشت شما هم با ناز و غمزه بیدار شدی بابایی جون دیشب یه آژانس واسه صبح رزرو کرده بود وقتی که اومد و شما فهمیدی قضیه بیرون رفتنه خیلی خوشحال شدی و کلی ذوق کردی که بریم بیرون ، تو پارک سوار بیهقی هم تا دیدی که وسایل بازی هست دیگه مامان رو فراموش کردی و میخواستی بری بازی ولی نمیشد چون اتوبوس درحال حرکت بود . آنا خانمی حالا مثل دخترهای خوب رو صندلیش نشسته و معلوم نیست داره به چی فکر میکنه شاید میخ...
2 مهر 1390